جدول جو
جدول جو

معنی بافر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

بافر شدن
التّخزين المؤقّت
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
بافر شدن
Buffer
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بافر شدن
mettre en tampon
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بافر شدن
バッファする
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بافر شدن
puffern
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بافر شدن
буферизувати
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بافر شدن
buforować
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بافر شدن
缓冲
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به چینی
بافر شدن
armazenar em buffer
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بافر شدن
fare buffer
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بافر شدن
poner en búfer
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بافر شدن
bufferen
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
بافر شدن
버퍼링하다
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
بافر شدن
บัฟเฟอร์
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بافر شدن
menangguhkan
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بافر شدن
बफ़र करना
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به هندی
بافر شدن
לחסום
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به عبری
بافر شدن
بفر کرنا
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به اردو
بافر شدن
বাফার করা
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بافر شدن
kuzuia
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بافر شدن
буферизировать
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به روسی
بافر شدن
tampon yapmak
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
حمل شدن. (ناظم الاطباء: بار).
لغت نامه دهخدا
(مُ عالْ لَ)
باور شدن کسی چیزی را، پذیرفتن. قبول کردن. قبول خاطرکسی قرارگرفتن:
کنون باورم شد که او این بگفت
که گردون گردان چه دارد نهفت.
فردوسی.
دگر ره دید آن مه را پدیدار
نمیشد باورش کان هست دلدار.
نظامی.
هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم
باورم این نمیشود با تو نشسته کاین منم.
سعدی (طیبات).
گرچه باور نمی شود ما را
فرض کردم که آنچنان بودست.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(مَ مَطَ)
عقب عقب رفتن. قهقرا. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180). فرار کردن. عقب نشستن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاور شدن
تصویر زاور شدن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز شدن
تصویر بارز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارور شدن
تصویر بارور شدن
آبستن شدن، حامله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل شدن
تصویر باطل شدن
فاسد شدن، تباه گشتن، هیچ شدن، ناچیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغ شدن
تصویر بالغ شدن
خود را شناختن، بحد بلوغ رسیدن پسر یا دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصیر شدن
تصویر بصیر شدن
بینا شدن، دانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسر شدن
تصویر باسر شدن
قهقراء، عقب عقب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
پدیدار شدن
فرهنگ واژه فارسی سره